حضرت سیده نفیسه خاتون ، بانویی مجلله از نسل امام حسن مجتبی (ع) در مصر
کنکاش در شرححال عالمهاى که خود، معلمه دهها عالم و متعلم علوم آل محمد صلىاللّهعلیهوآلهوسلم بود و در طول عمرش ششهزار بار ختم قرآن کرد و در هنگام قرائت قرآن و با زبان روزه روح پاکش به دیار دوست شتافت، در عصر قحطی معنویت، اسوه زندگی بشر امروز است.
به گزارش افکار به نقل از مرکز خبر حوزه آنچه میخوانید شرح حال حضرت نفیسه خاتون است که به قلم حجةالاسلام والمسلمین محمدمهدى بحرالعلوم به رشته تحریر درآمده است.
* نفیسه خاتون که بود
حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها دختر جناب حسن بن زید بن امام حسن مجتبى علیهالسلام و عمه حضرت عبدالعظیم حسنى علیهالسلام، در سنه ۱۴۵ ه.ق. در مکه معظمه متولد شد و در مدینه منوره با زهد و عبادت به سر برد.
ایشان با اسحاق الموتمن، پسر حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام ازدواج کرد و از آن صلب پاک، یک پسر و یک دختر به نامهاى قاسم و امکلثوم به دنیا آورد.
گفته شده است که ایشان با شوهر و فرزندان خود از مدینه به مصر رفته و هفت سال در آن جا به سر برد و در ماه رمضان سنه ۲۰۸ ه.ق، در سن ۶۳ سالگى به سراى قرب الهى شتافت. به علت وفات این جلیله مخدره، ماتم بزرگى سراسر مصر را فرا گرفت و این روز از أیام مشهور روزگار شد.
بقیه در ادامه مطلب ...
سیده نفیسه وحاجت(درکلام عارفان)
آیت الله بهجت (ره):یکی از کرامات های شیعه قبور ومزارهای امام زادگان است ، ببینید تاثیر کوثر تابه کجا است ، هر جا را نگاه می کنی آثاری از او باقی مانده است .افرادی برای سیده نفیسه که در مصر مدفون است، نذر می کنند وحاجت می گیرند لازم به توضیح است که سیده نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب است که به جلالت و بزرگی معروف است. او در سال ۱۴۵ در مکه متولد شد و در مدینه رشد یافت و به همسری اسحق الموتمن، پسر حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام درآمد و با او به مصر رفت.
شیخ جعفر مجتهدی (ره)- مردی از اهل بیت (ع)
سفر به اعلی علیین - داستان شهیده ای بنام نفیسه که در جریان مکه به شهادت رسید.
ادامه مطلب ...
زندگینامه کامل حضرت نفیسه خاتون -عمه حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)
بانویی که 6 هزار بار قرآن را ختم کرد
به گزارش افکار به نقل از مرکز خبر حوزه آنچه میخوانید شرح حال حضرت نفیسه خاتون است که به قلم حجةالاسلام والمسلمین محمدمهدى بحرالعلوم به رشته تحریر درآمده است.
* نفیسه خاتون که بود
حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها دختر جناب حسن بن زید بن امام حسن مجتبى علیهالسلام و عمه حضرت عبدالعظیم حسنى علیهالسلام، در سنه ۱۴۵ ه.ق. در مکه معظمه متولد شد و در مدینه منوره با زهد و عبادت به سر برد.
ایشان با اسحاق الموتمن، پسر حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام ازدواج کرد و از آن صلب پاک، یک پسر و یک دختر به نامهاى قاسم و امکلثوم به دنیا آورد.
گفته شده است که ایشان با شوهر و فرزندان خود از مدینه به مصر رفته و هفت سال در آن جا به سر برد و در ماه رمضان سنه ۲۰۸ ه.ق، در سن ۶۳ سالگى به سراى قرب الهى شتافت. به علت وفات این جلیله مخدره، ماتم بزرگى سراسر مصر را فرا گرفت و این روز از أیام مشهور روزگار شد.
با اعلام این خبر از بلاد و نواحى اطراف، مردان و زنان براى تشییع جنازه آن بانوی پرهیزگار به مصر آمدند و دسته دسته بر وى نماز گذاشتند.
در آن شب به احترام این سیّده جلیله، شمعها برافروخته شد و از هر خانه که در مصر بود، صداى گریه و شیون به گوش مىآمد و تأسفى عظیم بر مردم مصر هویدا شد.
مرحوم حاج شیخ عباس قمى قدسسره در منتهىالآمال (ج۲/ص۳۰۰) به نقل از «تاریخ طبرى» (ج۵/ص۱۷۴) مىنویسد: هنگامى که نفیسه خاتون رحلت نمود، اسحاق بن جعفر الصادق علیهالسلام خواست بدن همسرش را از مصر به مدینه آورد و در بقیع به خاک سپارد. مردم نزد امیر شهر رفتند تا وى اسحاق را از این امر باز دارد، اما اسحاق نپذیرفت.
مصریان اموال بسیارى براى او جمع کردند تا از آن اندیشه برگردد، اسحاق همچنان قبول ننمود. مردم مصر شب را با اندوه و سختى به روز آوردند و چون بامداد رسید، خدمت اسحاق جمع شدند و حال او را دگرگون دیدند.
سبب را از او سؤال کردند، گفت: دیشب رسول خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم را در خواب دیدم که به من فرمودند: «اموال ایشان را رد کن و سیّده نفیسه را نزد ایشان دفن نما، «لانّ الرّحمة تنزل علیهم ببرکاتها»؛ رحمت خدا به برکت وجود خانم بر اهل مصر نازل مىشود». سرانجام سیّده را در مزار «درب السباع» دفن کردند و اسحاق المؤتمن با دو فرزند خود عازم مدینه شد.
شکى نیست که حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها دختر حسن بن زید بن امام حسن علیهالسلام و عمه حضرت عبدالعظیم حسنى علیهالسلام است؛ اما عدهاى از علماى انساب و مورخان، او را دختر زید بن حسن علیهالسلام دانستهاند که على التحقیق اشتباه مىباشد و رد آن بیان خواهد شد.
مؤلّف «عمدةالطالب» به نقل از «ریاض الانساب» (ج ۱/ ص۱۰۱) مىنویسد: زیدبن حسن علیهالسلام با لبابه دختر عبداللّه بن عباس ازدواج کرد و از او دو فرزند، یکى پسر که او را حسن نامید و دیگرى دختر و او را نفیسه نام نهاد، به دنیا آمد.
* همسر نفیسه خاتون
نفیسه را ولید بن عبدالملک تزویج کرد و از وى فرزندى آورد. چون زید بر ولید بن عبدالملک درآمد او را بر سریر خویش جاى داد و سى هزار دینار دفعة واحده به او عطا نمود.
اما جمعى دیگر از مورخان، نفیسه خاتون را دختر حسنبن زید بن حسن علیهالسلام دانسته و نام همسر وى را هم اسحاق المؤتمن فرزند امام جعفر الصادق علیهالسلام مىدانند، و در باره تاریخ تولد و وفات ایشان هم اتفاق نظر دارند.
* شجرهنامه حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها از منظر علماى انساب و مورّخان:
مرحوم شیخ عباس قمى رحمةاللّهعلیه در کتاب«سفینةالبحار» (ج۲/ص۶۰۴) مىنویسد: «نفیسة هى السیّدة الجمیلة التى وردت روایات فى مدحها، حکى الشیخ محمّد الصبان فى اسعاف الراغبین عن کتاب حسن المحاضر، انّ السیدة النفیسة بنت الحسن بن زید بن الحسن المجتبى علیهالسلام؛ نفیسه، خانمى جلیلالقدر است که روایتهایى در مدح او وارد شده است. محمّد الصبان در کتاب «اسعاف الراغبین» از کتاب «حسن المحاضر» نقل مىکند که وی دختر حسن بن زید بن حسن علیهالسلام مىباشد.
یاقوت حموى، جغرافىدان مسلمان در کتاب «معجم البلدان» (ج۵/ص۶۰۴) مىنویسد: «بمصر من المشاهد و المزارات، بین مصر و القاهره، قبّة قیل انها قبر السیّده نفیسه بنت الحسن بن زید بن حسن علیهالسلام؛ در مصر و قاهره، گنبد و بارگاهى است که مىگویند قبر سیده نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن علیهالسلام مىباشد.
ایشان با همسر خود جناب اسحاق پسر امام جعفر صادق علیهالسلام وارد مصر شد. گفته شده است که ورودش به مصر، همراه پدر خود حسن بن زید بود. زیرا وى از طرف منصور دوانقى حاکم مصر شد و لذا فرزندان خود را به آنجا انتقال داد. از این رو، اکثر مورخان اتفاق نظر دارند که نفیسه خاتون دختر حسن بن زید مىباشد.
مولف کتاب اعلام النساء المومنات (ص۶۲۶) و مشاهد العترة الطاهرة (ص۲۳۹) مىنویسد: «توفیت بمصر نفیسه بنت الحسن بن زید بن الامام الحسن المجتبى علیهالسلام» و همچنین مولفان کتابهاى وفات الاعیان (ج ۵/ص۴۲۳)، نور الابصار (ص۲۴۴ )، روح و ریحان (ص۱۰۳)، سراجالانساب (ص۳۵)، ریاحین الشریعه (ج۵/۸۵)، منتهىالآمال (ج۲/ص۹۹۲) و تتمةالمنتهى (ص۱۸۸)، تصریح نمودهاند که نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن علیهالسلام مىباشد.
دلایلى که ثابت مىکند که نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن علیهالسلام مىباشد نه دختر زید بن حسن علیهالسلام:
۱- تمام مورخان در تاریخ تولد و وفات حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها اتفاق نظر داشته و مىنویسند که او در سنه ۱۴۵ ه.ق. در مکه معظمه به دنیا آمده و در سال ۲۰۸ هجرى در مصر وفات یافته است. از این رو، قول کسانى که این سیده جلیله را همسر ولید بن عبدالملک بن مروان دانستهاند، اشتباه مىباشد، زیرا ولید در سنه ۹۶ ه.ق. از دار دنیا رفته است.
برخى مورخان، حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها را به اشتباه، خواهر حسن بن زید بن حسن علیهالسلام و دختر زید بن حسن دانستهاند، در حالى که ایشان خواهر زید بن حسن بن زید بن امام حسن و دختر حسن بن زید بن امام حسن علیهالسلام بوده است. علامه سید محسن امین قدسسره در «اعیانالشیعه» (ج۷/ص۹۶) مىنویسد: و فى هامش التهذیب على ترجمة زید بن حسن بن زید بن حسن بن على... انه اخو السیدة النفیسه.
اگر قائل شویم که حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها همسر ولید بن عبدالملک بن مروان بوده و بعد از وفات وى به عقد اسحاق بن امام جعفر صادق علیهالسلام درآمده است، همانطور که مولف کتاب زندگانى حضرت عبدالعظیم علیهالسلام این مطلب را ادعا نموده است، لازم مىآید که ایشان دختر زید بن حسن علیهالسلام باشد و حال آنکه بیشتر مورخان، حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها را دختر حسن بن زید نوشتهاند.
اضافه بر این، چون وفات این بانو در سال ۲۰۸ هجرى اتفاق افتاده است، پس نمىتوان پذیرفت که ایشان حدود ۱۴۰ سال عمر کرده باشد.
از سوى دیگر جمعى از مورخان و محدثین بزرگ، تاریخ ولادت حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها را سنه ۱۴۵ هجرى نوشتهاند که هیچ تردیدى باقى نمىماند که ایشان دختر حسن بن زید و همسر اسحاق پسر امام جعفر صادق علیهالسلام بوده است.
۲- چگونه مىتوان پذیرفت که حضرت نفیسه، همسر ولید بن عبدالملک باشد، حال آنکه بعد از وفات حضرت نفیسه سلاماللّهعلیها به سال ۲۰۸ هجرى در مصر، اسحاق بن امام جعفر صادق علیهالسلام خواست آن جسد شریف را به مدینه منوره حمل کند و در قبرستان بقیع دفن نماید.
در همین رابطه محدّث کبیر، حاج شیخ عباس قمى قدسسره در کتاب «منتهىالآمال» در ادامه حالات فرزندان امام جعفر صادق علیهالسلام مىنویسد: بدان که زوجه اسحاق بن جعفر الصادق علیهالسلام، علیا مخدره نفیسه بنت حسن بن زید بن حسن بن على بن ابى طالب علیهمالسلام است که به جلالت شأن معروف است. ایشان در سنه ۲۰۸ در مصر وفات کرد و در آن جا به خاک سپرده شد.
* ارادت مصریان به حضرت نفسیه خاتون
مصریان اعتقادى کامل به او دارند و معروف است که دعا در نزد قبر او مستجاب مىشود.
شیخ ذبیحاللّه محلاتى هم در کتاب «ریاحین الشریعه» مىنویسد: سیّده نفیسه بنت حسن بن زید بن الحسن بن على بن ابى طالب علیهالسلام که در خاک مصر مدفون است، مزارش زیارتگاه خاص و عام مىباشد و به طاهره و کریمةالدارین مشهور است.
پس با دلایل فوق ثابت شد که نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن علیهالسلام بود و قول کسانى که این سیده جلیله را دختر زید بن حسن علیهالسلام دانستهاند، صحیح نیست.
* حضرت نفیسه خاتون (س) از منظر علما
همانطورى که در مباحث قبل اشاره شد، حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها به زهد و عبادت و صیام روزها و قیام شبها مشهور روزگار خود بود. او صاحب مال زیاد بود، لذا به درماندگان، مریضان و عموم مردم احسان مىکرد. سى مرتبه به حج مشرف شد که بیشتر آن پیاده بود. در مسجدالحرام در حالى که پردههاى خانه خدا (کعبه) را مىگرفت، اشک مىریخت و ناله و فریاد مىکرد، و این جملات را مىگفت: الهى و سیّدى و مولاى متّعنى و فرّحنى برضاک عنّى...
زینب دختر یحیى متوّج درباره عبادت او مىگوید: «چهل سال در نزد عمّهام نفیسه خاتون خدمت مىکردم و هرگز ندیدم که وى شبها بخوابد و روزها افطار کند. به او گفتم: امّا ترفقین بنفسک؟ قالت: کیف أرفق بنفسى و قدّامى عقبات لا یقطعهاالاّ الفائزون؛ منتهىالآمال ۲/۲۹۹؛ آیا مراعات حال خود را نمىکنى؟! در جواب گفت: چگونه مراعات کنم در حالى که پیش روى من عقباتى است که جز رستگاران نمىتوانند آن را بپیمایند.
تشریففرمایى سیده نفیسه سلاماللّهعلیها به مصر در سال ۱۹۳ بود. اهل مصر چون خبر ورود او را شنیدند، از آن جایى ک ه ارادتى خاص به خاندان پیامبر صلىاللّهعلیهوآلهوسلم داشتند، از زن و مرد به استقبالش شتافتند و در ملازمت حضرتش بودند تا اینکه در سراى «جمالالدین عبداللّه بن جصاص» که از کبار تجّار و از صلحاى مصر بود، منزل ساخت و مدتى در آنجا سکونت کرد،ریاضالشریعه ۵/۹۰؛ و پس از چندى در منصوصه، خانه «ام خانى» سکونت اختیار نمود. حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها نزد عربها «سیّده» و «ست نفیسه» که به معناى «خانم» است، خوانده مىشود. همانطور که گفته شد، تولد ایشان را به سال ۱۴۵هجرى قمرى، همزمان با سال شهادت محمد و ابراهیم، پسران عبداللّه محض فرزند حسن مثنى نوشتهاند و در حالات آن مخدّره چنین گفتهاند: بسیار زاهد و متقى بود و در حال احتضار روزهدار بود و جمعى از او خواستند که روزهاش را افطار کند، در جواب گفت: سبحاناللّه، سى سال است که از خدا مسألت دارم صائم از دنیا بروم، چگونه از آرزوى سى سالهام دست بکشم؟
ایشان در وقت احتضار این اشعار را مترنّم بود:
اصرفوا عنّى طبیبى
ودعونى و حبیبى
زادنى شوقى الیه
و عزامى فى لهیب
طاب هتکى فى هواه
بین واشٍ و رقیب
لاا ابالى بفواتٍ
حین قد صار نصیبى
لیس من لامٍ بعذلٍ
عنه فیه بمصیب
جسدى راضٍ بسقمى
وجفونى بنحیبى
طبیب را از من دور کنید و مرا با دوست خود واگذارید، که شوق و محبت و ناله من از براى لقاء او افزون شود و به ملاقاتش بروم...
* ماجرای حفر قبر
نوشتهاند که حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها به دست خود قبرش را حفر کرد و همه روزه در میان آن مىرفت و نماز مىگزارد و قرائت قرآن مىنمود، طورى که شش هزار ختم قرآن در آن به اتمام رساند. در وقت احتضار، که بعد از هفت سال اقامت در مصر بود، بیمار شد و به بستر مرگ افتاد، روزهدار بود و قرآن قرائت مىکرد و در هنگام قرائت سوره مبارکه انعام چون به این آیه شریفه رسید « لهمّ دارالسلام عند ربّهم» انعام۶/؛ دار دنیا را وداع گفت.
* بارقه غیبى
سیده نفیسه سلاماللّهعلیها، بر اثر پرهیزگارى و اطاعت از پروردگار به ارتقاى روحى و تکامل معنوى دست یافت. ارمغان این توفیق، نورى بود که بر خانه دلش تابید و آن را روشن و تابناک ساخت و این ویژگى موجب شکوفایى استعدادهاى عالى وى گشت و بعد متعالى وجودش را فضیلت بخشید و بر علم و معرفتش افزود و به قول حضرت على علیهالسلام که مىفرمایند: العلم محیى النفس (دانش روح را زنده مىکند)، یادآور مىشود که سیده نفیسه در هیچ مکتب و مجلسى به تحصیل علم اقدام نکرد، بلکه به دلیل تزکیه و تهذیب نفس، قلبش از هر جهت صیقلى شد و صلاحیت لازم را بهدست آورد و از علم الهامى بهرهمند گشت؛ دانشى که به جهت وجود استحقاق و اقتضاى حکمت و مشیت بالغه الهى بر دل شایستهاش تابید و آن را بارور از علوم، معارف و معانى کرد.
یکى از کسانى که موفق گردید از چشمه معارف سیده نفیسه سلاماللّهعلیها جرعه نوشى کند، محمد بن ادریس شافعى مىباشد. وى همواره از سیده نفیسه استفادههاى علمى و معنوى مىبرد و هنگامى که براى تدریس به مسجد فسطاط مىرفت، در سر راهش در منزل این بانو توقف مىکرد و از او اخذ حدیث مىنمود.
* کرامات نفیسه خاتون(س)
اخبار سیده نفیسه سلاماللّهعلیها و کرامات او در کتابهاى بسیارى شرح داده شده است و کرامات زیادى از آن حضرت نقل کردهاند. کتابى در مآثر ایشان موسوم به «مآثر النفیسه» نوشته شده است. در ذیل کراماتى از سیده نفیسه سلاماللّهعلیها و یک نمونه از اشعارى که در مدح آن حضرت سروده شده است را به جهت تبرک و تیّمن از کتاب «ریاحین الشریعه» (۵/۹۴) ؛ تقدیم خوانندگان عزیز مىنماییم:
یا من له فى الکون من حاجةٍ / علیک بالسیّده الطاهرة / نفیسه و المصطفى جدّها / اسرارها بین الورى ظاهرة/
فى الشرق و المغرب لها شهرة/ انوارها ساطعة باهرة/ کم من کراماتٍ لها قد بدت / و کم مقاماتٍ لها فاخرة/
یا حبّذا سیّدة شرفت/ بها اراضى مصرها و القاهرة/ بنفسها قد حضرت قبرها/ خال حیاة یالها حافرة/
تتلوا کتاب اللّه فى لحدها/ و هى لمن قد زارها ناظرة/ حجّت ثلاثین على رجلها/صائمةً عن اکلها قاصرة/
یسقى بها الغیث اذام القرى/ قد اجدبت من سجّها الماطرة/ والشافعى قد کان یاتى لها/ سعى الى دار بها غامرة/
یرجو بان تدعوا له دعوة/ فیالها من دعوةٍ وافرة/ صلّت علیه بعد موتٍ و قد/ اوصى بذا فهى له شاکرة/
سبحان من اعلى لها قدرها/ لاّنها بین الورى نادرة
* دختر زمین گیر مرد یهودی
در جوار منزل حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها، مردى یهودى مىزیست که دخترى زمینگیر داشت و دخترک نیروى ایستادن نداشت. روزى مادرش قصد گرمابه نمود و خواست دخترش را همراه خود ببرد، ولى دخترش به جهت ناتوانى پاهایش، قادر به حرکت نبود، لذا به مادر گفت که توان این کار را ندارم. مادر گفت: تنها در خانه مىمانى تا من برگردم. دختر گفت: نمىتوانم، زیرا از تنهایى وحشت دارم. دختر به مادر خود پیشنهاد داد که مرا به خدمت این سیّده شریفه که در همسایگى ماست ببر تا از گرمابه مراجعت کنى. چون مادر دخترک این سخن را شنید به خدمت سیّده نفیسه رفت و از آن علیا مخدّره خواست تا دختر را نزد خود بپذیرد؛ نفیسه خانم هم درخواست او را پذیرفت. زن یهودیه دختر خود را به خانه حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها آورد و در اتاقى گذاشت و خود عازم گرمابه شد. چون هنگام نماز رسیده بود، حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها آبى براى وضو آماده ساخت و با آن وضویى ساخت. ترشحاتى از آب وضوى آن حضرت بر اعضاى دختر یهودى پاشیده شد و دخترک به برکت آن عافیت یافت. هنگامى که زن یهودى از گرمابه برگشت، دخترش براى استقبال، با پاى خود به سوى مادر دوید. وقتى مادر این حالت را دید، سبب را از دخترش پرسید. دختر اظهار نمود که از برکت آب وضوى سیّده نفیسه، پاى فلجم شفا یافت. مادر دخترک و دیگر بستگان او پس از دیدن این کرامت، شهادتین را جارى کردند و اسلام آوردند.
* مقنعه و آب نیل
کایت کردهاند که وقتى در زمان سیّده نفیسه سلاماللّهعلیها رود نیل کمآب شد، اهالى به خدمت سیّده نفیسه رفته و از او دعایى خواستند.
حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها هم مقنعه خود را به آنان داد و امر فرمود که آن را در دریا بیفکنند تا به برکت آن عنایتى از طرف ربّالارباب شود. اهالى مصر به فرموده سیّده نفیسه خاتون عمل کردند و مقنعه آن بانوى مکرمه را به رود نیل انداختند. هنوز از آن مکان دور نشده بودند که، آب رود افزایش یافت و بالا آمد و باعث سرور و شادمانى اهالى مصر شد.
* جوان اسیر
زنى از اهل ذمّه، در سوز فراق پسرش که در شهر و دیار دشمنان اسیر شده بود، مىنالید؛ تا اینکه روزى به شوهر خود گفت: شنیدهام در این شهر زنى است که او را نفیسه بنتالحسن گویند، که در عبادت و دیانت زبانزد عام و خاص است و اهالى مصر از او طلب دعا مىنمایند. خوب است به حضور این مخدره بشتابى و از فرزند گمشدهمان، نزد او یاد کنى؛ شاید در حق وى دعایى کند! اگر دعاى او مستجاب شود و فرزندم برگردد، به دین و آیین او ایمان خواهیم آورد. شوهر آن زن به حضور نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها شرفیاب شد و داستان گمشدن فرزندش و وضعیت همسرش را به عرض آن حضرت رساند. حضرت نفیسه هم دعا کرد تا خداوند فرزندش را به او باز آورد. چون نیمههاى شب شد، دیدند در خانه را مىکوبند. زن بیرون شتافت و در را باز کرد. با تعجّب، جوانش را پشت در دید. اشک دور چشمانش حلقه زد و به یاد دعاى نفیسه خاتون افتاد، لذا از فرزندش چگونگى رهایىاش را پرسید. جوان گفت: مادر! در فلان وقت بر در ایستاده بودم (و این همان موقع بود که حضرت نفیسه خاتون دعا کرده بود) و بىخبر از همه جا سر در گریبان خود داشتم که ناگاه دستى بر قید و زنجیر افتاد و شنیدم کسى مىگفت: او را رها کنید! چرا که سیّده نفیسه بنت الحسن در حق او شفاعت کرده است. از بند و غل رها شدم و پس از آن به ناگاه خود را در سر محله خودمان دیدم و به در خانه رسیدم. مادر این جوان، شادمان شد و اسلام آورد و از خدام نفیسه خاتون شد. این کرامت چنان در مصر و میان یهودیان منتشر شد که هفتاد تن از آنها به دین مبین اسلام تشرّف یافتند.
* پیرزن و دعای مستجاب
زنى سالخورده چهار دختر داشت که با پنبهریسى زندگى مىکرد. پیرزن پنبههاى ریسیده را هر جمعه به سر مىگرفت و به بازار شهر مىآورد و با فروش آن مقدارى کتاب و با نیمى دیگر از آن، طعامى براى یک هفته دختران خود خریدارى مىنمود.
ر وزى از بازار عبور مىکرد و آن رشته بر سر داشت، ناگاه پرندهاى تیز چنگال از هوا به زیر آمد و آن رزمه رشته را ربود و به هوا بلند شد. آن زن از این حادثه، بر روى زمین افتاد و چون به هوش آمد، گریست و گفت: با دختران یتیمم چه کنم که اکنون منتظر و گرسنه هستند؟! مردمان بر گردش جمع شدند و حالش را پرسیدند. وى قصّه خود را باز گفت، لذا او را به حضرت سیّده نفیسه خاتون راهنمایى کردند و گفتند: به خدمت ایشان رو و درخواست دعا کن. همانا خداى تعالى از برکت دعایش، مهمّ تو را کفایت فرماید ! پیرزن با حالت نگران خدمت حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها رفت و سرگذشت خود را به عرض رسانید و خواستار دعا گردید. سیّده نفیسه دست به دعا برداشت و عرض کرد: «یا من علا فقدر، و ملک فقهر حبّر من امّتک هذه ما انکسر فانها خلقک و عیالک» چون این کلمات تمام شد، به آن زن فرمود: در جایى بنشین که خداى تعالى بر هر کارى تواناست. پیرزن بر در سراى نفیسه خاتون نشست و به واسطه گرسنگى اطفالش، قلبش سوزناک بود. هنوز ساعتى نگذشته بود که ناگاه جماعتى را دید که در سراى نفیسه خاتون اجازه دخول مىطلبند. چون داخل خانه شدند، سلام دادند. سیّده از حال ایشان پرسید، عرض کردند: ما را حکایتى عجیب است. ما مردمى هستیم که به دریا سفر مىکنیم و خدا را بر عافیت سپاس مىگذاشتیم. چون نزدیک شهر شما رسیدیم، کشتى ما سوراخ شد و آب در داخل آن جارى شد چنان که مشرف بر غرق شدیم. هرچند آن مکان سوراخ را مسدود مىکردیم، فایدهاى نبخشید، لذا چون آب طغیانش را زیاد نموده بود به درگاه حضرت احدیّت و به حضرت شما توسل و استغاثه جستیم. در همین اثنا مرغى را در بالاى سرمان مشاهده کردیم که خرقهاى را که در آن پنبه رشته بود به سوى ما افکند. آن خرقه رشته را در شکاف کشتى جاى دادیم، فوراً آب از طغیان باز ایستاد و به سلامت وارد شهر شدیم. اینک به خدمت حضرت شما آمدیم و به شکرانه خداوند یگانه، پانصد درهم نقره تقدیمتان مىنماییم. نفیسه خاتون چون این قضیه را بشنید، بگریست و عرض کرد: «الهى ما ارافک و الطفک بعبادک». در این هنگام پیرزن را صدا کرد و فرمود: رشته خود را در هر جعبه به چه مبلغى مىفروختى؟ گفت: بیست درهم. فرمود: بشارت باد تو را که خداى تعالى در ازاى هر یک درهم، بیست و پنج درهم به تو عوض مرحمت کرده است و اصل داستان مردان داخل کشتى را براى پیرزن شرح داد. وى شاد شد و ثناى خدا گفت و به سوى اولاد خود رهسپار شد. مرحوم شیخ ذبیحاللّه محلاتى مىفرماید که عیناً این داستان در زمان داود پیغمبرعلیهالسلام اتّفاق افتاده است.
واللّه اعلم بالتعدّد و الاتّحاد.
-----------------------
به بهانه سالروز میلاد حضرت نفیسه خاتون(ع)
گوهر درخشان دیار نیل
اشاره:
کشور مصر با بیش از پنج هزار سال قدمت تمدن از ریشه دارترین کشورهای دنیا است. این کشور همیشه در طول تاریخ دارای اهمیت بوده از این رو با ظهور اسلام مورد توجه پیامبر(ص)، خلفا و آنگاه امیرالمومنین علی(ع) قرار داشته است. دلیل توصیه پیامبر(ص) آن بود که هاجر مادر اسماعیل ذبیح و نیز ماریه قبطیه همسر رسول خدا(ص) از این دیار برخاسته بودند. حضرت علی(ع) نیز به مصر توجه ویژه ای داشت و استانداران برگزیده آن حضرت که به این ناحیه اعزام گردیدند همه از اصحاب پیامبر و از یاران با وفا و پیروان با اخلاص آن حضرت به شمار می رفتند.
با روی کار آمدن دولت فاطمی در مصر در سال 530 ه.ق برای قرنها شیعیان بر مصر حکومت می کردند تا اینکه صلاح الدین ایوبی با سرکوب آنها و مظاهر تشیع روی کار آمد. با این حال جای جای مصر علاقه به اهل بیت موج می زند و مساجد و مشاهد و اماکن مذهبی فراوانی وجود دارد که برای این ملت دیار مقدس است. مساجد رأس الحسین(ع)، سیده زینب، سیده نفیسه و مزار مالک اشتر، محمد بن ابی بکر، عایشه دختر امام صادق(ع)، رقیه دختر امام علی(ع) و ... از جمله این اماکن شریف هستند که همواره ملجأ و زیارتگاه میلیونها مصری بوده است. در این نوشتار به معرفی یکی از این شخصیتهای مدفون مصر یعنی سیده نفیسه خاتون از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) و عروس امام صادق(ع) خواهیم پرداخت.از راهنمایی های جناب آقای میر مسعود حسینیان قدردانی می نماییم. برای مشاهده مقالات بیشتر در رابطه با این بانوی مکرمه می توانید به پایگاه www.hodarayanehorg/files/maghalat/seyyedahnafiseomesr.htm مراجعه نمایید.
ریشه پاک شکوفه طاهر
امام حسن مجتبی(ع)، از همسرش ام بشیر صاحب سه فرزند به نامهای: زید، ام الحسن و ام الحسین گردید. زید بن حسن، لبابه دختر عبیدالله بن عباس را به همسری خویش برگزید. زید از لبابه صاحب دو فرزند شد؛ حسن و نفیسه. زید در سن 90سالگی در منطقه بطحا واقع در شش منزلی مدینه درگذشت و در قبرستان بقیع دفن شد. از ابومحمد حسن بن زید، هفت پسر و دو دختر باقی ماند.
یازدهم ربیع الاول سال 145 ه.ق بود و مسلمانان خود را مهیای جشن میلاد حضرت رسول اکرم(ص) می ساختند که در خانه حسن انور دختری به نام «نفیسه» متولد شد. خانه ای که نفیسه در آن اقامت داشت در غرب مدینه و درست مقابل خانه امام صادق(ع) بود.
هنگامی که نفیسه پانزده سال داشت «اسحاق موتمن»، فرزند امام صادق(ع) به خواستگاری او آمد و گویا وی در مقابل این تقاضا پاسخ روشنی از حسن انور نشنید. اسحاق با اندوه به مزار رسول اکرم(ص) رفت و عرض کرد: یا رسول الله! من نفیسه را به دلیل تدین، پاکدامنی و شرافت خانوادگی برگزیدم که تقاضایم بدون جواب مانده است!
همان شب حسن انور، حضرت محمد(ص) را در رویا مشاهده کرد که فرمود: «ای حسن! نفیسه را به ازدواج اسحاق درآور». پس از آن در ماه رجب سال 161 ه.ق آن دو گوهر تابناک به ازدواج هم درآمدند.
اسحاق، انسان پرهیزکار، فاضل و مورد وثوق در حدیث معرفی شده است و به دلیل شهرت در امانت، او را «موتمن» گفته اند. گفته اند: حاصل ازدواج اسحاق با سیده نفیسه، دو فرزند به نام های قاسم و ام کلثوم است.
زندگی نفیسه در مدینه و در جوار حرم نبوی برکات بسیاری برایش داشت، اما پس از شهادت امام هفتم و با آغاز امامت امام رضا(ع) فشار دولت عباسی بر شیعیان همچنان ادامه داشت.
هجرت به مصر
یکی از کارگزاران عباسی در مدینه مأموریت یافت که به خانه های آل ابی طالب حمله کند، اموال آنان را غارت نماید و برای هر کدامشان تنها یک پیراهن بر جای نهد. از این رو نفیسه آهنگ مهاجرت کرد و در ذیحجه سال 192 ه.ق همراه همسرش پس از بجا آوردن آخرین حج خود، به سوی «بیت المقدس» رهسپار شد.
وی پس از عبادت در مسجد قدس به سوی «الخلیل» برای زیارت حرم حضرت ابراهیم رفت و با زاری و ندبه گفت:
ای فرستاده الهی! ... تو که در نزد حضرت رب جلیل منزلتی داری و خلیل او هستی، واسطه باش تا از دریای بیکران حقیقت بهره مند گردم و در پیمودن مسیر درست، به مشکلی بر نخورم و فرجامی نیک و مورد تأیید پروردگار داشته باشم... عاجزانه از تو می خواهم مرا از چشمه فضیلت خویش بهره مند سازی و زمینه ای فراهم نمایی که در پرتو مقام مقدست، از فیض قدوسی توشه برگیرم.
در این هنگام ندایی از داخل مرقد حضرت ابراهیم(ع) گفت: ای دخترم، نفیسه! برتو مژده دهم که خداوند از بانوان صالح و شایسته ات قرار داده... از این پس، چون مشعلی فروزان به جامعه فروغ خواهی بخشید... و مردم راه خیر، سعادت، عبادت و تقوا را از تو می آموزند.
سیده از فلسطین به مصر رفت چرا که آنجا علویان بسیاری حضور داشتند و ظلم و ستم عباسیان به آنجا نرسیده بود. وی در 25 رمضان سال 193 ه.ق وارد مصر شد و مورد استقبال مردم و والی مصر قرار گرفت. وی در دربار والی سکنا گزید و در بدو ورودش به صله رحم و زیارت قبور نزدیکانش پرداخت.
این بانوی زاهد که زندگی تجملاتی دربار برایش قابل تحمل نبود به منزل یکی از بازرگانان و صالحان آن عصر رفت. او مدتی در آنجا زیست و به دلیل شهرتی که در تقوا و برخی کرامات به دست آورده بود، مردم از نقاط مختلف این سرزمین به حضورش تشرف می یافتند. پس از آن نیز چندین بار محل سکونت خود را تغییر داد، اما همچنان مراجعه اقشار گوناگون مردم به محل اقامت سیده نفیسه استمرار داشت و بیشتر می شد. این امر سبب شد قصد بازگشت به مدینه کند. مردم با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شدند و جمع کثیری در محل سکونت او تجمع کرده و از سیده نفیسه خواستند از این تصمیم منصرف شود؛ اما او تصمیم خودش را گرفته بود، پس از آن مردم از امیر مصر خواستند ترتیبی اتخاذ نماید که سیده در مصر بماند. حاکم شخصاً به محل اقامت آن بانو آمد و از وی خواست در مصر بماند. سیده نفیسه گفت: قصد داشتم در این منطقه بمانم؛ ولی من قادر نیستم هر روز ساعت های متوالی، با سیلی از جمعیت دیدار داشته باشم و سخن و حاجاتشان را گوش دهم و به هر کدام پاسخ مناسب بدهم.
والی مصر برای حل این مشکل تدبیری اندیشید و خانه ای نسبتاً وسیع در «درب السباع» در اختیار نفیسه گذاشت و به مردم دستور داد، در هر هفته، بیش از دوبار با وی ملاقات ننمایند. اهالی آن سرزمین و توابع، روزهای یکشنبه و چهارشنبه برای ملاقات با سیده نفیسه می آمدند و از مقام معنوی او تبرک می جستند.
بانوی عبادت و کرامت
این بانو جزء عباد زمان خود بود و در طول سال دائم روزه می گرفت و بسیار نماز می خواند. زینب برادر زاده سیده نفیسه می گوید: چهل سال عمه ام را خدمت کردم، در این مدت ندیدم شبی را بخوابد یا روزی را افطار نماید. روزی گفتم: خوب است با خود مدارا کنید؟! فرمود: چگونه مدارا کنم که گردنه هایی در برزخ و قیامت در پیش دارم و از آن عبور نتوان کرد مگر رستگاران!
وی سی بار به حج و زیارت خانه خدا مشرف شد که بیشتر این سفرها با پای پیاده بود. در مسجد الحرام در حالی که پرده های خانه خدا (کعبه) را می گرفت، اشک می ریخت و می گفت: «إلهى وَ سَیدى وَ مَوْلاَىَ مَتعْنى وَ فَرحْنى بِرِضَاک عَنى...»
زینب در مورد خوراک این بانو می گوید: هرسه روز، یک دفعه طعام می خورد و چون میل به چیزی کند، سبدی در مصلای او آویخته می شود و آنچه بخواهد، در آن می یابد و از این حال در شگفت شدم. چون نفیسه اعجاب مرا دریافت، گفت: ای زینب! هرکس در جوار حضرت یزدان استقامت گیرد و خود را تسلیم حق کند، از چنین نعمت های غیبی برخوردار می گردد!
در همسایگی آنها دختر نابینای یهودی زندگی می کرد. روزی به آب وضوی سیده نفیسه، تبرک جست و بینایی چشمهایش را باز یافت. از این رو بسیاری از یهودیان اسلام آوردند و اهل مصر به او اعتقاد عجیبی پیدا کردند و از او خواستند که در مصر بماند.
حکایت کرده اند که وقتی در زمان سیده نفیسه، از آب رود نیل کاسته شد، مردم به خدمت او رفتند و خواستار دعا شدند تا مشکل حل شود. نفیسه خاتون مقنعه خود را به ایشان داد تا آن را در دریا بیفکنند. اهالی مصر نیز به فرموده نفیسه خاتون، مقنعه را به رود نیل انداختند. هنوز از آن مکان دور نشده بودند که از برکت مقنعه نفیسه خاتون آب نیل افزایش یافت!
نور علم در قلب زلال
نفیسه یکی از زنان عارف و صاحب کمال و حافظ قرآن بود. بدون آنکه نزد استادان به تحصیل دانش و معرفت بپردازد؛ در خلال زندگی با تهجد، تعبد و خصالی شریف چون ورع و تقوا به درجه ای بالا از دانش و حکمت به همراه فصاحت لسان، دست یافت. گفته شده:
محمد بن ادریس شافعی، رئیس مکتب شافعی، در سفرهای علمی اش به مصر رسید. او در منزل این بانو توقف کرد و از ایشان حدیث فرا می گرفت. شافعی به او ارادت می ورزید و افراد مریض را به پیش او راهنمایی می کرد تا او را دعا کند و نوعاً شفا می یافتند. هنگامی که خود شافعی مریض شد فردی را نزد بانو فرستاد تا در حق او دعا کند. هنگامی که آن فرد درخواست شافعی را مطرح کرد بانو نفیسه در پاسخ گفت: «متعه الله بالنظر الی وجهه الکریم؛ خداوند او را به لقای وجه کریمش بهره مند سازد.» شافعی که این کلام را شنید، فهمید زمان مرگش فرا رسیده است. پس وصیت کرد که نفیسه خاتون بر وی نماز گزارد. سیده نفیسه که به دلیل ضعف حاصل از کثرت عبادت و روزه داری نمی توانست بیرون برود، از حاکم خواست که او نماز گزارد.
سیده نفیسه در روایت نیز مهارت داشت و عده زیادی از اهل علم به محضرش می رفتند و از او حدیث می شنیدند، یا روایتهایی نزدش قرائت می کردند و به حک و اصلاح آن مبادرت می ورزیدند. بسیاری از دانشوران، قاضیان و حکیمان، با او مشورت می کردند و اشکالات خود را می پرسیدند. از جمله افرادی که به ایشان رجوع کردند، ذوالنون مصری - از چهره های معروف عرفان اسلامی- بشر بن حارث، از پارسیان بلندآوازه قرن دوم و سوم هجری و... بوده اند.
علیه ظالم
زهد و عبادت سبب نمی شد این بانو از حضور در عرصه جامعه شانه خالی کند. در آن زمان احمد بن طولون حکومت مصر را داشت و ظلم و تعدی و ستم فراوان به مردم می کرد. اهالی مصر از ستم او به سیده نفیسه شکایت کردند. آن بانوی بزرگوار رفت و سر راه احمد نشست او را مورد خطاب قرار داد و گفت: به حکومت رسیدید اسراف در ظلم و جنایت کردید، به قدرت رسیدید اعمال قدرت و زورگویی کردید و مسلم می دانید تیرهای دعای سحر به هدف خواهد رسید و خطا نخواهد رفت و چنان در قلب ستمکاران خواهد نشست که آنان را از پای در آورد و به خصوص از دلی که شما آزردید و جسدهایی که لخت و عریان گذاشتید ناله بیرون آید ....احمد بعد از اینکه این سخنان را شنید استغفار کرد و دست از تعدی و ظلم کشید...
در ماجرای دیگر منقول است فردی از اغنیا از ظلم و ستم برخی از مسئولان ستمگر به او پناه آورد. سیده نفیسه دعا کرد و خداوند متعال شر و فتنه را از آن فرد برگرداند و او به عزت و حرمت خود رسید. مبلغ صد هزار درهم به عنوان تشکر و قدردانی به بانو اهدا نمود، اما او بی آنکه خود دستی به آن مال زند همه را بین فقرا و مستمندان تقسیم کرد، در صورتی که خود طعام و روزی آن روز را نداشت. زنی که در حضورش بود، گفت: بهتر بود مقداری از آن را نگهداری می کردی تا از آن افطاری تهیه کنیم. سیده نفیسه گفت: من با دست خود مقداری پشم رشته ام، آنها را ببرید و در بازار بفروشید و از بهایش افطاری تهیه کنید. گفته شده دلیل اقبال گسترده مردم به منش این بانو آن بود که با وجود تمکن مالی زاهدانه می زیست و به فقرا و نیازمندان کمک می کرد.
نفیسه را با القابی چون: تقیه، صالحه و عالمه بالتفسیر و الحدیث نفیسه الدارین، نفیسه الطاهره، نفیسه العباده و نفیسه المصریین وصف می نمایند. توفیق او در پیمودن طریق جامع کمال، توهم های آن کوتاه فکران را کاملاً ابطال می کند که می گویند زنان قادر نخواهند بود به مقامات معنوی دست یابند.
برکت مصر
زینب می گوید: عمه ام، در اولین روز از ماه رجب بیمار شد و لحظه به لحظه حالش رو به وخامت می نهاد؛ اما با این وجود، عبادت شبانه و روزه خود را ترک نمی کرد تا آنکه در شب جمعه، مصادف با اول ماه رمضان سال 208 ه.ق بیماری اش شدت یافت. روز بعد در حالی که صائم بود، برایش طبیبی حاذق آوردند طبیب گفت: مریض باید برای کسب بهبودی، روزه خویش را افطار کند. وقتی سیده نفیسه اظهارات طبیب را شنید، خاطرنشان ساخت: «شگفتا! سی سال است که از خداوند می خواهم با حالت روزه از این دنیای فانی به سرای باقی بروم. طبیبم را از من دور کنید و مرا با حبیبم وا گذارید چرا که اشتیاقم به سوی او شدت یافته و عشق و محبت من اکنون این است که در لهیب سوزان او بگدازم. از میان رفتن آبرویم در میان جمعی سخن چین و رقیب در عشق و هوای حبیبم بر من گواراست و چون به معشوق خود می رسم اگر احیاناً چیزی از دستم برود باکی ندارم. کسی که مرا از علاقه به او ملامت کند هرگز دستش به دامن او نمی رسد. بدنم به ناتوانی و بیماری خشنود است و از این بابت گلایه ای ندارد، آن گاه این غافلان به من فشار می آورند که باید بدنت را حفظ کنی.»
زینب ادامه می دهد: عمه ام تا دهه دوم ماه رمضان المبارک سال 208 ه.ق در همین حال بماند و چون حال احتضار به وی دست داد، آیاتی را از سوره انعام تلاوت نمود. وقتی به آیه «کتب علی نفس ه الرحمه » رسید، روحش به جنان قدس پرواز کرد. آن بانوی مکرمه قبری را با دست خویش ساخته و پیوسته به داخل آن می رفت. نماز می خواند و قرآن تلاوت می کرد.
بعد از وفاتش، مردم شهرها و روستاها، اجتماع کردند و شمع های بسیاری در آن شب روشن کردند. از هر خانه ای در مصر صدای گریه شنیده می شد. سرانجام جمعیتی کم نظیر از مصریان با اندوه بسیار، بر پیکر مبارک او نماز گزاردند.
اسحاق که در ایام کسالت همسرش در مدینه به سر می برد، پس از اطلاع از اوضاع وی به مصر آمد، اما سیده نفیسه رحلت کرده بود. اسحاق قصد کرد بانوی خود را در مدینه به خاک بسپرد، اما مردم مصر، بر اندوهشان اضافه شد پس اموال فراوانی فراهم کردند و به اسحاق دادند و از او خواستند، اجازه دهد بانو در مصر دفن گردد؛ اما او از پذیرش درخواست مردم امتناع کرد. چون صبح روز بعد فرا رسید مشاهده کردند اسحاق از تصمیم روز گذشته برگشته و با نظر مردم موافق گردیده است. مردم با شگفتی دلیل آن را جویا شدند، او پاسخ داد:
شب گذشته در رویا جدم رسول اکرم(ص) را دیدم که خطاب به من فرمود: «اموالشان را به آنان باز گردان و پیکر نفیسه را نزدشان دفن کن.» و در نقل دیگر آمده، پیامبر(ص) فرمود: «با اهل مصر بر سر محل دفن سیده نفیسه معارضه مکن، همانا به برکت او بر آنان رحمت نازل می شود.»
روضه رضوان نفیسه
مزار این بانو هم اکنون در بخش دارالسباع بین قاهره و فسطاط مورد زیارت مردم قرار دارد. مردم مصر، به این جایگاه مبارک اعتقاد خاصی دارند. ابونصر بخاری متذکر می شود: مقام این بانو در نزد مصریون آن قدر والاست که مردم مصر برای اثبات ادعای خویش، به وی سوگند یاد می کنند. از عبدالوهاب شعرانی، روایت شده که رسول اکرم(ص) در عالم رویا فرمودند: اگر تو را حاجتی باشد به سوی خداوند، از برای سیده نفیسه طاهره نذر کن، اگرچه یک درهم باشد؛ تا خداوند حاجت تو را برآورده کند. از این رو حتی اهل سنت ارادت شدیدی به نفیسه خاتون دارند. کنار قبر مطهرش شمع روشن نموده و نذر می کنند و به روح پاکش توسل جسته و حاجات خویش را از او می طلبند. مردم مصر بوسیدن ضریح، تضرع و توسل به سیده نفیسه را برای برآوردن حاجات روا می دانند. در شب سالگرد تولد این بانو، ازدحام جمعیت در روضه اش چنان زیاد است که امکان ورود حتی به صحن مسجدی که در مجاور مرقدش قرار دارد، بسیار دشوار است. در اوقات دیگر، به خصوص در روزهای یکشنبه و پنجشنبه جمعیت بسیاری به زیارت این مکان می آیند و جشنهای ازدواج در اطراف مرقدش برگزار می شود و تمام زوجهای جوان شهر، زندگی خود را از این مزار نورانی آغاز می کنند.
علما نقل کرده اند صحیح ترین مشاهد از مراقد اولاد علی(ع) در مصر به سیده نفیسه تعلق دارد.
در کتب تراجم و شرح حال برای این بانو زیارت نامه هایی را ذکر کرده اند. در قسمتی از این متن می خوانیم: «السلام و التحیه و الاکرام و الرضا من العلی الاعلی الرحمن علی سیده نفیسه سلاله نبی الرحمه و هادی الامه... و اقض حوائجنا فی الدنیا و الاخره یا رب العالمین»
شیخ محمد ضبان، دانشور اهل مصر می گوید: در حالی که سیده نفیسه می توانست از امکانات رفاهی و منابع مالی فراوانی استفاده کند، از آنها اعراض نموده و زندگی زاهدانه ای را برای خویش برگزید؛ به همین دلیل، مردم به وی علاقه مند گردیدند و هستند.
مقبره سیده نفیسه به همگان این حقیقت را اعلام می دارد که تشیع در مصر هنوز ریشه های تنومند و عمیقی دارد و تبلیغات مسموم وهابیان و روشنفکران غرب زده، نتوانسته آن را کم رنگ کند.
صبح صادق، ش.488، ص.6
سلام خدا بر حضرت سیده نفیسه خاتون و پدران و ماداران طاهرینش
نوع مطلب :حضرت امام حسن مجتبی (ع) ،حضرت امام جعفر صادق (ع) ،مصر ،
السلام و التحیة و الاکرام و الرضا من العلی الاعلی الرحمن علی سیدة نفیسة سلالة نبی الرحمة و هادی الامة... و اقض حوائجنا فی الدنیا و الاخرة یا رب العالمین