شوق زیارت - امامزاده های ایران و‌ جهان

«من به تمام امامزاده ها علاقه مندم .» مقام معظم رهبری

شوق زیارت - امامزاده های ایران و‌ جهان

«من به تمام امامزاده ها علاقه مندم .» مقام معظم رهبری

شوق زیارت - امامزاده های ایران و‌ جهان

بسم الله الرحمن الرحیم

آیت الله بهجت (ره):
یکی از کرامت‎های شیعه، قبور و مزارهای امامزادگان است، لذا نباید از زیارت آنها غافل باشیم و خود را اختیاراً محروم سازیم!

این وبلاگ قبلا در میهن بلاگ یوده که تعطیل شده.
الان هم در حال تکمیل است. همراه ما باشید

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۴ شهریور ۰۳، ۱۲:۴۶ - تلما حسن لاریجانی
    عالی

زندگینامه حضرت

ولادت حضرت قاسم ابن علی النقی (علیه السلام)

پس از آنکه زمام امامت و خلافت امام محمد تقی ((علیه السلام)) به نور دیده و فرزند برگزیده آن مقتدای امام ،جناب امام علی النقی ((علیه السلام)) منتقل گشت و آن حضرت بر مسند امامت متمکن گشت ؛ خالق عالم ، آن حضرت را فرزندی کرامت فرمود بسیار وجیه . آن بزرگوار اسم آن حضرت را قاسم مثنی ، مسمی فرمودند و کنیه او را ابوعبیده و لقب آن حضرت را اباجعفر فرمودند . آن طفل را بسیار ملاقات می فرمودند و مشتاق دیدار لقای آن حضرت می شدند تا اینکه آن حضرت به حد تکلیف رسید . آن بزرگوار دختر ابو اسحاق بن ابو زراره بن ابو جعفر را برای آن حضرت خواستگاری فرمودند .

ورود حضرت به چهل حصاران(بیدگل)

تا اینکه در حوالی قلعه گرکان ، سراپرده آن حضرت را بر پا نموده و آن حضرت و دیگران در خیمه های خود قرار گرفتند . گرکان که صاحب ایل جلیل می بود و در آن منزل قلعه ساخته و در آن قلعه متوطن می بود . خبر به او رسانیدند که سلطانی در حوالی قلعه فرود آمده و لشکر و خویشان و کسان و بندگان و دستگاه عظیمی به همراه دارد . گرکان متعجب شده ، پسر ارشد خود را پی تفحص احوال از قلعه بیرون فرستاد . آن پسر وقتی به اردوی آن حضرت رسید که آن حضرت در خواب تشریف داشتند و حضرات سادات همگی در خیمه های خود استراحت نموده بودند و خدام آن لشکر متعرض احوال آن پسر شده به طبع آن بد بخت گران آمده ، مراجعت به قلعه نمود و کیفیت را به عرض پدر رسانید.  گرکان در دریای تفکر    غوطه ور گردیده ، یک نفر دیگر را از پی سراغ ، روانه آن اردو نمود ؛ آن قاصد چون به اردوی آن حضرت رسید ، اتفاق در زمانی بود که آن حضرت از خواب بر خاسته و به نماز جماعت مشغول بودند ؛ آن قاصد که آن احوال را دید متعجب گردید به دلیل آنکه در آن زمان در ولایات نماز جماعت متعارف نبوده و کسی که به خدمت امام شرفیاب نشده بود ، نماز جماعت را ندیده بود و نمی دانست . آن قاصد درنزد یکی از خدام آن اردو آمده استفسار نمود ؛ آن خادم کیفیت را کماکان برای قاصد بیان کرد . هنگامی که قاصد به قلعه مراجعت نمود ؛ کیفیت اقامه نماز فرمودن حضرت با آن جماعت را برای گرکان ذکر نمود . گرکان تعجب نموده با عجله تمام با جمعیت بسیار از برای تماشا از قلعه بیرون آمدند و به تماشای آن جماعت ایستاده و تعجب او زیاد گردید که این دستگاه چه دستگاه و این اوضاع چه اوضاعی است تا آنکه نماز آن حضرت به اتمام رسید . گرکان به نزد آن حضرت آمده و بدون سلام کردن و جواب شنیدن در خدمت ایشان نشست . بعد از صحبت بسیار ، سؤال از نسب آن برگزیده قادر متعال نمود . خواجه معین الدین که خادم آن حضرت می بود گرکان را از نسبت آن حضرت مطلع نمود ، چون آن حرام زاده اسم آن جناب را شنید و فهمید که آن حضرت فرزند امام است از تعصب ، موهای بدن آن ملعون هر یک مثل نیشتری از زیر پیراهن او بیرون آمده ، رنگ او تغییر کرده و خواجه را گفت : شما مرخص نیستید از این منزل کوچ نمایید ، به جهت آنکه شما از مدینه فرار نموده اید و می خواهید بر خلیفه زمان خروج نمایید . حضرت این سخن را شنیدند ؛ فرمودند ما را به خلیفه کاری نیست . از پی شغل خود سفر می رویم . گرکان خطاب کرد : ای جوان ، شما امام زاده هستید و آنچه را در آسمان می یافتم در زمین ، مراد مرا بر آورده است .آنچه دلم در پیَش می شتافت در پس این جهت نهان بود . ای جوان این ولایت طالب جمال امام و امام زاده بوده و می داشتند . حال از قوّت طالع تو به تولای عصر، به دین جد و آبای تو در آمدند و مخالفت با سبیل نمودند و امروز ، روز انتقام است . آن حضرت فرمودند : رضا به قضا . پس گرکان به قلعه خود داخل گردید .

سفر حضرت به سوی خراسان

چندی که از آن مرحله گذشت ، وی به عزم طوافِ مرقد پدر بزرگوار خود جناب علی بن موسی الرضا علیه تحیة و الثنا از مدینه به سمت شهر طوس بار بسته ، عزیمت فرمودند و جمعیت بسیاری در رکاب آن بزرگوار روانه شدند . و جناب ابو عبیده در آن سفر در رکاب پدر بزرگوار روانه می بود تا آنکه به مقصد رسیدند . حدود شش ماه در آن اماکن مشرفه به زیارت آن سرور منور ، ساکن بوده و بعد از آن به مدینه مشرف گردید . سال دیگر تخمیناً یا کمتر یا بیشتر به جهت نور دیده خود بنای عروسی و زفاف فرمودند ؛ بعد از فراغت از عروسی ، آن حضرت شبی در عالم رؤیا چنان پنداشت که به خدمت جد بزرگوارش شرفیاب شده . آن حضرت خطاب به وی فرمودند : که ای قاسم بسیار مشتاق جمال تو شدم به خانه من نمی آیی ؟ آن حضرت از شوق این بشارت از خواب بیدار شده در خدمت با رفعت پدر بزرگوار عرض کرد یا ابتا  سر و جان گرامی به فدای سرکار شما باد . در عالم المعنی به جنان دیدم که به خدمت جد بزرگوارم شرفیاب شدم . آن جناب فرمودند : (ای قاسم بسیار اشتیاق جمال تو را دارم چرا به خانه من نمی آیی ؟ ) هرگاه مرخص بفرمایید و اذن سفر دهید دلم می خواهد که به پا بوسی جدّ گرامی ام ( مقصود حضرت رضا علیه السلام است ) شرفیاب شوم . آن روز هفده روز از ازدواج آن حضرت گذشته بود . آن حضرت فرمودند: ای بر گزیده من ، خود مختاری ، پس آن حضرت مجدد عرض کرد که مرا مرخص فرموده ، دستور سفر فرمایید . آن بزرگوار آن حضرت را اذن به رفتن دادند . از پی تدارک اسباب سفر نور دیده و فرزند برگزیده خود جناب ابو عبیده پرداخت. تا آنکه تدارک سفر به جهت آن حضرت فراهم آورده و با جمعی از سادات بنی هاشمی و بنی حسنی و بنی عقیلی و جعفری و موسوی و رضوی و اسمعیلی روانه سفر شدند . پس آن حضرت ، پدر بزرگوار را وداع نموده ، پای مبارک به رکاب سعادت گذارده و بر مرکب قرار گرفته ، روانه راه گردیدند . و با دستگاه سلطنت ، منزل به منزل مسافت را طی می نمودند تا به زمین ری(احتمالا تصحیفی رخ داده و کلمه ری در اصل باید قم باشد ) نزول اجلال فرمودند و مدت چهل روز در آن منزل ساکن شده و به زیارت جناب فاطمه مشغول می بودند . و روز چهل و یکم از آن منزل حرکت کرده تا آنکه در چهل حصاران ، منزل کردند .

توقف در قلعه گرکان

«تا این که در حوالى قلعه‏ گرکان (محدوده ى فعلى حرم مطهر امامزاده) سراپرده ى آن حضرت را برپا نموده، آن حضرت و دیگران، در خیمه‏ هاى خود قرار گرفتند.گرکان که صاحب ایل جلیل مى بود و در آن منزل قلعه ساخته، در آن قلعه متوطن بود، خبر به او رسانیدند که سلطانى در حوالى قلعه، فرود آمده و لشگر و خویشان و کسان و بندگان و دستگاه عظیمى به همراه دارد. گرکان  متعج ب شده ،پسر ارشد خود را پى تفحص احوال، از قلعه بیرون فرستاد. آن پسر، وقتى بهاردوى آن حضرت رسید که آن حضرت در خواب تشریف داشتند و حضرات سادات، همگى در خیمه هاى خود استراحت نموده بودند و خدّام آن لشگر،
متعرّض احوال آن پسر شده و به طبع آ ن بدبخت، گران آمده، مراجعت به قلعه نمود و کیفیت را به عرض پدر رسانید.گرکان در دریاى تفکر غوطه ور گردیده یک نفر دیگر را از پى سراغ، روانه آن اردو نمود. آن قاصد، چون به اردوى آن حضرت رسید، اتّفاق در زمانى بود که آن حضرت از خواب برخاسته و به نماز جماعت مشغول بودند. آن قاصد، آن احوال رادید؛ متعجب گردید؛... . قاصد گرکان پس از مشاهده نماز جماعت و شکوه بسیار آن و انتقال به گرکان و آمدن گرکان و دیدن آن اجتماع باشکوه، در پى سؤال درآمد که این شخص کیست؟

در ادامه‏ ى تذکره چنین آمده است:
خواجه معین ‏الدّین، خادم امامزاده، اصل و نسب امامزادگان را به گرکان معرّفى کرده و پس از شنیدن اصل و نسب او... موهاى بدن آن ملعون، هر یک مثل نیشترى از زیر پیراهن او بیرون آمده، رنگ او تغییر کرد و خواجه را گفت: 
«شما مرخص نیستید از این منزل کوچ نمایید، به جهت آنکه شما از مدینه فرار نموده اید و مى‏خواهید بر خلیفه زمان خروج نمایید... امروز، روز انتقام است.» آنحضرت فرمودند: «رضا به قضا.» پس گرکان به قلعه خود داخل گردید.»

آستان مقدس باب المراد حضرت قاسم ابن علی النقی (ع)

موضوعات: کاشان حضرت امام علی النقی الهادی(ع)

نظرات  (۱)

خیلی امامزاده حاجت دهنده هستش.من چند بار ازش حاجت خواستم که برآورده شده

پاسخ:
سلام
بله منظور شما امامزاده قاسم است.
زیارت شما قبول باشه و باز هم حاجت هاتون برآورده بشه ان شاءالله


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی