شوق زیارت - امامزاده های ایران و‌ جهان

«من به تمام امامزاده ها علاقه مندم .» مقام معظم رهبری

شوق زیارت - امامزاده های ایران و‌ جهان

«من به تمام امامزاده ها علاقه مندم .» مقام معظم رهبری

شوق زیارت - امامزاده های ایران و‌ جهان

بسم الله الرحمن الرحیم

آیت الله بهجت (ره):
یکی از کرامت‎های شیعه، قبور و مزارهای امامزادگان است، لذا نباید از زیارت آنها غافل باشیم و خود را اختیاراً محروم سازیم!

این وبلاگ قبلا در میهن بلاگ یوده که تعطیل شده.
الان هم در حال تکمیل است. همراه ما باشید

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

حضرت رقیه (س) امامزاده ای کوچک

شنبه, ۳ دی ۱۳۹۰، ۰۳:۴۰ ق.ظ

السلام علیک یا حضرت رقیه بنت الحسین (ع)

ضریح مطهر حضرت رقیه (س)

امشب با توسل به حضرت رقیه (سلام الله علیها ) دختر سه ساله امام حسین (ع) برای رفع گرفتاری به معرفی این بانوی کوچک ولی بزرگوار  در وب بپردازم.

زندگینامه در ادامه مطلب... 

رقیه بنت الحسین

دختری چهارساله از امام حسین(ع)

آنچه نزد مورخان مسلم به نظر می‏رسد این است که امام حسین علیه‏السلام دو دختر به نامهای فاطمه و سکینه داشته است. ابن‏شهر آشوب دختری به نام زینب را به آن دو می‏افزاید، و اربلی در کشف الغمه از کمال الدین بن طلحة برای امام حسین علیه‏السلام شش پسر و چهار دختر ذکر می‏کند ولی نام دختر چهارم را می‏نویسد. شاید همان دختر سه یا چهارساله‏ای باشد که بعضی او را رقیه می‏نامند. تاریخ درباره‏ی زینب و رقیه و مادرانشان ساکت است و هیچ اثری از آنان نشان نمی‏دهد. اما بعضی از مورخان از دختری سه یا چهار ساله که در خرابه‏ی شام جان سپرده است، یاد می‏کنند.

150
عمادالدین طبری می‏نویسد: در حاویه آمد که زنان خاندان نبوت، شهادت مردان را بر پسران و دختران خردسال پنهان می‏کردند. اگر کودکی بهانه‏ی پدر می‏گرفت، به او می‏گفتند پدرت به سفر رفته است. در میان دختران، دخترکی چهارساله بود، شبی وحشت زده و پریشان از خواب بیدار شد و گفت: پدرم حسین کجاست؟ من اکنون او را در خواب دیدم.
صدای ناله و شیون از زنان و کودکان برخاست. یزید بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ قصه‏ی آن کودک را به او گفتند. یزید گفت: سر پدرش را برای او ببرید!
سر مقدس امام حسین علیه‏السلام را نزد او بردند. پرسید: این چیست؟
گفتند: این سر مطهر پدر توست.
آن دختر چهار ساله ترسید و فریادی جانسوز برآورد، سپس بیمار و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد " 1 ".
این داستان در بعضی از کتابها مفصل‏تر آمده است. محدث قمی می‏نویسد: بر آن سر شریف دستمال دیبقی افکندند و پیش آن دختر نهادند و روپوش از آن برداشتند و گفتند این سر پدر توست. آن را از تشت برداشت و در دامن نهاد و می‏گفت: کیست که تو را به خونت خضاب کرد ای پدر؟ که رگ گلوی تو را برید ای پدر؟ که مرا بدین کوچکی یتیم کرد ای پدر؟ پس از تو به که

پاورقی

151
امیدوار باشیم ای پدر؟ که این دختر یتیم را بزرگ کند ای پدر؟
سپس می‏افزود: دهان بر دهان شریف پدر نهاد و گریه سخت کرد چنانکه بیهوش افتاد. او را حرکت دادند، از دنیا رفته بود و چون اهل بیت این بدیدند، صدا به گریه بلند کردند و داغشان تازه شد و هر کس از اهل دمشق بر آن آگاه شد، زن یا مرد، گریان شدند " 1 ".
مازندارنی حائری از طریحی چنین نقل می‏کند:
امام حسین علیه‏السلام دختر کوچکی داشت که او را بسیار دوست می‏داشت و او نیز پدر را بسیار دوست می‏داشت. بعضی گفته‏اند که نامش رقیه بود. او سه ساله بود و همراه اسیران در شام به سر می‏برد و از فراق پدر شب و روز گریه می‏کرد. به او می‏گفتند که پدرت به سفر رفته است. یک شب او را در خواب می‏بیند، وقتی بیدار می‏شود سخت بی‏تابی می‏کند و می‏گوید پدرم و نور چشمم را بیاورید. و هر گاه اهل بیت می‏خواهند او را ساکت کنند، حزن و گریه‏ی او شدیدتر می‏شود و از گریه‏و بی‏تابی او حزن اهل بیت بیشتر می‏شود. به یاد امام حسین علیه‏السلام و سایر شهیدان گریستند و لطمه به صورت زدند و خاک بر سر پاشیدند و موهایشان را پریشان کردند. صدای ناله و فریاد و گریه همه جا را پر کرد. یزید ناله‏ی جانسوز و صدای گریه‏ی آنان را شنید، گفت: چه خبر است؟
به او گفتند: دختر کوچک امام حسین بهانه‏ی پدر گرفته است

پاورقی

152
و آرام نمی‏شود.
گفت: سر پدرش را برایش ببرید و مقابل او گذارید، آرام می‏شود.
سر مطهر امام حسین علیه‏السلام را در میان طبقی گذاشتند و روی آن را با حوله‏ای پوشاندند و نزد آن کودک خردسال بردند و جلو او نهادند. دخترک گفت: این چیست؟ من پدرم را خواستم.
گفتند: پدرت در این طبق است.
دخترک حوله را کنار زد، ناگهان با سر بریده‏ی پدر مواجه شد. گفت: این سر کیست؟
گفتند: سر پدرت حسین است.
چشمهایش را با تعجب و اضطراب به سر دوخته است. سکوت فضا را پر کرده است. دستهای کوچکش را به سمت طبق برد و سر بریده را برداشت و به سینه فشرده و با فریاد جگرخراش خود سکوت را درهم شکست و با سر پدر به گفتگو پرداخت:
یا ابتاه من ذاالذی خصبک بدمائک‏
با ابتاه من ذالذی قطع وریدیک‏
یا ابتاه من ذاالذی ایتمنی علی صغر سنی‏
یا ابتاه من للیتیمة حتی تکبر
یا ابتاه من للنساء الحاسرات‏
یا ابتاه من للارامل المسبیات‏ 153
یا ابتاه من للعیون الباکیات‏
یا ابتاه من للصابعات الغریبات‏
یا ابتاه من للشعور المنشورات‏
یا ابتاه من بعدک و اخیبتاه من بعدک واغربتاه‏
یا ابتاه لیتنی لک الفداء
یا ابتاه قبل هذا الیوم عمیا
یا ابتاه لیتنی توسدت التراب و لا اری شیبک مخضبا بالدماء
ای پدر! چه کسی تو را به خاک و خون کشید؟
ای پدر! چه کسی رگهای تو را برید؟
ای پدر! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟
ای پدر! چه کسی سرپرستی دختر یتیم تو را به عهده می‏گیرد تا بزرگ شود؟
ای پدر! چه کسی این زنهای سربرهنه را سرپرستی کند؟
ای پدر! چه کسی از این زنان بیوه و اسیر حمایت کند؟
ای پدر! چه کسی بر چشمهای اشکبار ما رحم کند؟
ای پدر! چه کسی برای گمشدگان غریب دلسوزی کند؟
ای پدر! چه کسی موی پریشان ما را شانه بزند؟
ای پدر! پس از تو حامی ما کیست؟ وای بر ناامیدی! وای بر غریبی!
ای پدر! کاش من فدای تو می‏شدم.
ای پدر! کاش نابینا می‏شدم و این روز را نمی‏دیدم.
ای پدر! کاش روی خاک جان سپرده بودم و محاسن خونین تو را نمی‏دیدم. 154
آن گاه دهان بر دهان پدر شهید و مظلوم خود نهاد و آن قدر گریست تا بیهوش شد. وقتی که او را تکان دادند، دیدند که جان سپرده و روح پاک او به ملکوت اعلی پیوسته است. صدای اهل بیت به گریه بلند شد و حزن و عزداری دوباره برپا شد و هر کس از اهل شام گریه‏ی آنان را می‏شنید، با چشم اشکبار دیده می‏شد. سپس یزید لعنة الله علیه دستور داد تا او را غسل و کفن نموده دفن کنند " 1 " و اکنون حرم مطهرش که در بازار دمشق کنار مسجد اموی قرار دارد، زیارتگاه شیعیان و علاقه‏مندان به اهل بیت عصمت و طهارت است.
جودی خراسانی از زبان حضرت زینب سلام الله علیها خطاب به زن غسل دهنده چنین سروده است:

بیا تو ای زن غساله از طریق وفا
به این صغیره بده غسل از برای خدا

مکن خیال که او ز اهل روم و تاتار است
که غسل دادن او بر تو سخت دشوار است‏

سرور سینه‏ی سلطان عالمین است این
رقیه دختر مظلومه‏ی حسین است این‏

مگو که از چه رخ همچون کهربا دارد
که داغ تشنگی دشت کربلا دارد

مگو که زخم به پایش چرا برون ز شمار
که روی خار مغیلان دویده در شب تار

پاورقی

155

جراحتی که خود این طفل را به شانه بود
ز ضرب کعب نی و چوب و تازیانه بود " 1 ". منبع :  کتاب یاران کوچک حسین (ع)


متن نوحه زیبای عمه بابایم کجاست از حاج صادق آهنگران دل پریشانم که از بابم نمی آید صدا
عمه بابایم کجاست
دل پریشانم که از بابم نمی آید صدا
عمه بابایم کجاست
من نمی خواهم جدا گردم ز دشت کربلا
عمه بابایم کجاست
عمه میسوزد دلم بابم چرا نامد ز جنگ
گر بیاید میکنم
گر بیاید میرمد اندر بغل من سنگ سنگ
شوق و رونق غیر از این بابم چرا سرده ز رنگ
ذکر لا حول ولا الله از خونه میاید چرا
عمه بابایم کجاست
گر نموده تشنگی قلب مرا عمه کباب
من نمیخواهم در این دشت بلا یک قطره آب
جای آب و جای نان عمه به من فرما جواب
ده به من یک پاسخی عمه تو از بهر خدا
عمه بابایم کجاست
عمه دیدار پدر آب حیاتم میدهد
چهرهء نورانی اش از غم نجاتم میدهد
جای عمویم پدر آب فراتم میدهد
گر بیاید میکند سیرآب طفلان فرات
حسین
شیهه اسب پدر ای عمه میاید به گوش
شوق دیدار پدر برد از سر من عقل و هوش
این صدا می افکند در خیمه ها جوش و خروش
تامد از میدان صدا از ساقه خیرالنساء
عمه بابایم کجاست
بر زمینی ذوالجناح بر عصر اینسان میزنی
پای خود را بر زمین نالان و گریان میزنی
با غمت زخمی فزون بر قلب طفلان میزنی
در حرم از شیهه ات چه محشر کبرا به پاست
عمه بابایم کجاست
ذوالجناح برگو چرا سینت چنین شد واژگون
گو چرا ای با وفا جان تو گشته پر ز خون
چون کنم باور که از تو باب من گشته نگون
گو که اینک ذوالجناح باب من افتاده کجا
حسین
ذوالجناح ای مهربان اسب وفادار پدر
گو شنیدی در دم آخر تو گفتار پدر
بوسه باران میکنم یاد پدر یاد تو را
عمه بابایم کجاست
ای خدا بابا چرا بر خاکها افتاده است
ای خدا بابا چرا بر خاکها افتاده است
کی به حلقش از جفا شمشیر کین بنهاده است
کی به حلقش از جفا شمشیر کین بنهاده است
آب آیا در دم آخر ورا کف داده است
آب آیا در دم
آب آیا در دم آخر ورا کف داده است
یا که شد
یا که شد کشته لب عطشان ز جور اشقیاء
یا که شد کشته لب عطشان ز جور اشقیاء
عمه بابایم کجاست
حسین غریب


کرامات حضرت رقیه (س) 6      
بگو نامش را حسین بگذارد!‌ طی نامه‌ای درتاریخ دوم جمادی الثانیه 1418 ه.ق دو کرامت به دفتر انتشارات مکتب الحسین (ع) ارسال نموده ومرقوم داشته‌اند: روزی وارد حرم حضرت رقیه(ع) شدم،‌ دیدم جمعی مقابل ضریح مقدس مشغول زیارت خواندن وعزاداری می باشند ومداحی با اخلاص به نام حاج نیکویی مشغول روضه خوانی است از او شنیدم که می‌گفت: خانه‌های اطراف حرم رابرای توسعه حرم مطهر خریداری می‌نمودند. یکی از مالکین که یهودی یا نصرانی بود، بهیچوجه حاضر نبود خانه خود رابرای توسعه حرم بفروشد. خریداران حاضر شدند که حتی به دو برابر ونیم قیمت خانه رااز او بخرند ،‌ولی وی نفرخت . بعد از مدتی زن صاحب خانه حامله شده ونزدیک وضع حمل وی می‌شود. او را نزد پزشک معالج می‌برند،‌بعد از معاینه می‌گوید: بچه و مادر ،‌هردو درمعرض خطر می باشند وخانم باید زیر نظر ما باشد . قبول کردند،‌تا درد زایمان شروع شد. صاحب خانه می‌گوید : همسرم رابه بیمارستان بردم وخودم برگشتم و آمدم درب حرم حضرت رقیه (ع) و به ایشان متوسل شدم وگفتم اگر همسر و فرزندم رانجات دادی وشفای آنان را از خدا خواستی و گرفتی خانه‌ام را به تو تقدیم می‌کنم. مدتی مشغول توسل بودم،‌بعد به بیمارستان رفتم و دیدم همسرم روی تخت تشسته وبچه دربغلش سالم است . همسرم گفت : کجا رفتی ؟ گفتم رفتم جایی کاری داشتم . گفت : نه،‌رفتی متوسل به دختر امام حسین (ع) شدی !‌ گفتم از کجا می دانی؟ زن جواب داد: من،‌ درهمان حال زایمان که از شدت دردگاهی بیهوش می‌شدم،‌ دیدم دختر بچه‌ای وارد اطاق بیمارستان شد وبه من گفت : ناراحت مباش، ما سلامتی تو وبچه‌ات رااز خدا خواستیم ، فرزند شماهم پسر است،‌سلام مرابه شوهرت برسان وبگو اسمش راحسین بگذارد!‌ گفتم: شماکی هستید؟ گفت : من رقیه دختر امام حسین (ع) هستم. بعد از روضه خوانی ا زمداح مذکور ( حاجتی نیکویی) سوال کردم این داستان رااز که نقل می‌کنی؟ درجواب گفت: ازخادم حرم حضرت رقیه (ع) نقل می‌کنم، که خود از اهل تسنن می‌باشد وافتخار خدمتگزاری درحرم نازدانه امام حسین (ع) را دارد و پدرش هم از خادمین حرم حضرت رقیه (ع) بوده است .

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حضرت رقیه (س)

1390/10/03

نوع مطلب :حضرت امام حسین سیدالشهدا(ع) ،سوریه ،دمشق ،

موضوعات: سوریه - دمشق حضرت امام حسین سیدالشهدا(ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی